شعر غم نامه لفور
اینجا لفور حد ثغور مومنان است
یعنی لفور ملک وقار دلبران است
اینجا ملایک شامگاهان سجده دارند
اینجا کواکب بر صدیقان خنده دارند
حوران صبحگاهان دعای عهد خوانند
آلاله ها ی پاک بر آن عهد مانند
اینجا دیار عالمان بی بدیل است
بوذر ها عمار و سلمان را دلیل است
این خاک نصیب صد شهید سینه چاک شد
خفتند تا این خاک از دیوان پاک شد
اینجا لفور هست ای لفوریها بیایید
این وادی نور است بر آن قرآن بخوانید
اینجا تلالو نبوغ و علم و ایمان
این ملک لفور سرفراز بود گشته ویران
اکنون نشان از بی نشانان را درنگ نیست
انگار آبادی ما را بوی جنگ نیست
این دشت را آواز صلصل داشت بیدار
هد هد در فصل بهار می خواند بسیار
این پیکر زخمی دیگر مرهم ندارد
آهو رهیده بیشه ام همدم ندارد
اینجا لفور هست ای لفوریها کجایید
اینجا حدود نور باشد پس بیایید
اینجازمانی در بهاران هیبتی داشت
فصل درو و خرمن ما همتی داشت
این عکس پاییز است و خرمن مکرری داشت
دشت نفار های های مشتی جانعلی داشت
آه
جنگل خوردند، آب بردند، لانه کردند
در کوی وبرزن دیو ودد بیتوته کردند
آب روان از کارسنگ تا اسکلیم است
چون آب آزر نوش داروی حکیم است
این بند پشت و آن لفورک داغ دارد
در پیش رو سرسبز چون گلباغ دارد
آن چاشتخواران گلکتی مشهور باشد
میرار کلا در پشت گلباغ عور باشد
اسبو کلا و گشنیان غلوش مقابل
باید نویسم شرح حالش در مقاتل
چون چاک سرارا چاک چاک و چاک دیدم
بس فتنه در تنگِ سر و کفاک دیدم
بفروختند ملک و زمین آواره گشتند
راهی شهر و کوچه و پس کوچه گشتند
بر نفتچالیها سلامی، سلام وصد سلامم
بر اهل بورخانی درود بی کرانم
من مانده ام شرمنده اما مات و حیران
آن همت مردم کجا آن خانه ویران
پیران ما رفتند ما را خواب گرفته
یک دفعه خرمن سوخت و دشت را آب گرفته
علت انتخاب وقراردادن این عکس بعنوان پست جدید بخاطرشعر زیبایی که شاعر درد آشنا و رنج کشیده لفورپیرامون درد ورنج ومحنت مردم غیورومومن آن دیار سروده است،بوده. این عکس گوشه کوچکی از منطقه زیبا ومصفای لفور را نشان میدهد که با زیرآب رفتن آن همه چیز آن مردم ومنطقه را با خودبه زیرآب برده.تاریخ،فرهنگ،آداب ورسوم ...همه وهمه بازورچماق وسرنیزه وشنکنجه عمال دولت سازندگی به بهانه سدسازی ازبین رفت وملتی رابا سابقه ای۵۰۰ساله آواره شهرودیارغربت کردند.اگرنبود تلاش وپیگیری آیت الله صالحی مازندرانی(ره)معلوم نبود عوامل سردارسازندگی چه به روز مردم اصیل،متدین و دیندارلفور می آوردند...!
منبع:aforee-ziba.blogfa.com
نظرات شما عزیزان: